موضوع تحقیق: جوهر
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
تهیه کننده: الهام جامه ابریشمی
چکیده ..........................................................................................................................
کلید واژه .....................................................................................................................
مقدمه .......................................................................................................................................
تعریف جوهر ..........................................................................................................................
تفاوت جوهر فلسفی با جوهر عرفانی ..................................................................................
تفاوت جوهر و جوهری ..........................................................................................................
مباحثی راجع به جوهر ............................................................................................................
تقسیمات جوهر ........................................................................................................................
جوهر مادی و صورت .............................................................................................................
جوهر نفسانی ............................................................................................................................
جوهر جسمانی ..........................................................................................................................
جوهر عقلانی .............................................................................................................................
جوهر مثالی ................................................................................................................................
اثبات هیولی ................................................................................................................................
خواص جوهر ..............................................................................................................................
نتیجه ............................................................................................................................................
چکیده :
جوهر ماهیتی است که هرگاه در خارج موجود باشد قائم به خود است . اقسام جوهر عبارتند از جوهر عقلانی ، نفسانی ، مادی و صورت ، جسمانی و مثالی . جوهر با جوهر تفاوت دارد و این دو ، متمایز از یکدیگر هستند . جوهر در اصطلاح عرفان ، تعین مطلق الهی است و در فلسفه از تقسیمات ماهیتی است .
کلید واژه :
ماهیت
جوهر
جوهری
اثبات هیولی
مقدمه:
موضوع من دراین تحقیق در مورد جوهر می باشد که پس از ارائه ی تعریفی درمورد جوهر اقسام جوهر و تفاوت آن ها با یکدیگر و نیز همچنین نظرات مختلفی که دراین مورد ارائه دادند را بررسی کرده ام که در این جا به تعریف جوهر به طور خلاصه اشاره می کنم. جوهر یعنی ماهیتی که هرگاه در خارج موجود باشد قائم به خود است و ارسطو و اتباعش انواع اولیه جوهر را پنج تا می دانند اما در هر یک از این پنج ن نوع جوهر، بحث و آراء مختلف است. در عقل و نفس برخی عقل را انکار کردند و بعضی نفس را جوهر یا مجرد ندانسته اند و حکمای الهی پیشین عقل و نفس ناطقه را جوهر مجرد موجود در خارج ندانسته اند که در ادامه به توضیح بیشتری درمورد جوهر پرداخته ام.
جوهرو اصطلاح فلسفه، عبارت است از ماهیتی که اگر در خارج موجود شود، وجودش نه در موضوعی که بی نیاز از آن باشد، است و در عرفان نیز از جوهر سخن به میان می آید، بدون صوت که اگر حقایق اشیا را بررسی کنیم، می یابیم که برخی از آن ها متبوع و مکتف به عوارض و بعضی تابع ولاحقند که منظور از متبوع جوهر است و تابع عرض است که جامع هر دو، وجود است که متجلی به صور مختلف می شود.
بین جوهر فلسفی و جوهر عرفانی، از جهاتی تفاوت است که برخی از آنها عبارتند از: 1- جوهر فلسفی از تقسیمات ماهیت است برخلاف جوهر عرفانی که از تقسیمات تعینات الهی است.
جوهر در اصطلاح عرفان، تعین مطلق الهی واحد مستقل است که فیض منبسط و نفس رحمانی نامیده می شود .
2- جوهر متبوع است و عرض تابع است و جامع آن در وجود هستند و این در فلسفه یعنی این که وجود ممکن به 2 قسم تقسیم می شود، برخلاف عرض و جوهر عرفانی که از اجزاء یا از اقسام وجود نیستند، بلکه هر دو از تجلیات وجودند.
جوهر و جوهری
مفهوم جوهر، غیر از مفهوم جوهری است و بین آن دو تفاوت اساسی وجود دارد.
مفهوم جوهر، یک مفهوم نفسی است و با مقایس? با اشیای دیگر، جوهریت آن تغییر پیدا نمی کند. بنابراین، جوهر همیشه جوهر است، چه با اشیای دیگر مقایسه شود و چه نشود؛ اما جوهری یک مفهوم نسبی است و با مقایسه، با اشیای دیگر، جوهریت آن تغییر می یابد. جوهر گاهی با جوهری در یک جامع می شوند، مانند حیوان که فی نفسه جوهر است؛ اما نسبت به مفهوم انسان، جوهری است، زیرا ذاتی انسان است. جوهر داخل در مقولات عشر است ولی جوهری داخل در کلیات خمس است.
مباحثی راجع به جوهر
متکلمان در این که آیا هر جوهری جسم است و یا این که آیا می شود جوهرهائی غیر جسم موجود باشند سه قول وجود دارد:
1- عده ای مانند ابوالهذیل علاف و محمد بن عباد سلمی و جبائی گفته اند هر جوهری جسم نیست و جوهر فرد که قابل تقسیم نیست محال است که جسم باشد چون جسم دارای ابعاد سه گانه طول و عرض و عمق است و حال آن که جوهر فرد اینگونه نیست.
2- ابوالحسن صالحی می گوید: هر جوهری جسم است.
3- بعضی ها گفته اند جوهر ها بر دو قسم است: جوهر های مرکب و جوهرهای بسیط غیر مرکب. جوهری که مرکب نباشد جسم هم نیست و جوهر مرکب جسم است.
آیا وجود جوهر ها بدون این که هیچ عرضی در آنها موجود باشد ممکن است یا نه؟
1- اصحاب ابوالحسین صالحی، خالی بودن جوهرها را از هم? اعراض و این که خدا جوهری را بدون هیچ عرضی خلق کند روا دانسته اند.
2- هشام و عباد، وجود جسم را بدون هیچ عرضی محال دانسته اند .
3- ابوالهذیل و محمد بن عبدالوهاب جبائی وجود جوهر را خالی از همه عوارض محال می دانند.
تقسیمات جوهر
هر یک از فلاسفه جوهر را به بیان خود به انواعی تقسیم کرده اند که قول بعضی از فلاسفه در این جا مطرح شده است:
1- تقسیم مشهور به بیان ابن سینا در شفا: هر جوهری یا جسم است یا غیر جسم اگر غیر جسم باشد یا جزء جسم است یا مفارق اجسام است در صورتی که جزء جسم باشد یا صورت آن است یا ماد? آن و در صورت مفارق بودن با آن را تصرفی به تحریک در اجسام هست یا نیست و اگر باشد آن را نفس و اگر نباشد آن را عقل می گویند.
2- تقسیم مشهور به بیان خواجه: جوهر یا بسیط است یا مرکب و بسیط یا جزء مرکب باشد یا نباشد اگر جزء مرکب باشد یا مرکب به آن بالقوه است یا مرکب به آن بالفعل است و آن بسیطی که جزء مرکب نیست یعنی جوهر متفارق یا متصرف باشد در مادیات یا نباشد، اگر باشد نفس است و اگر نباشد عقل است.
3- قطب شیرازی جوهر را به 4 قسم واجب، عقل، نفس و جسم تقسیم کرده است.
4- غزالی جوهر را به 4 قسم هیولی، صورت، جسم و عقل مفارق تقسیم کرده است و در این تقسیم عقل مفارق بر نفس و عقل هر دو اطلاق شده است.
5- بابا افضل جوهر را به 4 قسم بسیط، جسم، نفس و ماده تقسیم می کند.
6- تقسیم متکلمان اشاعره: جوهر یعنی متحیز یا قبول قسمت می کند که جسم باشد یا نمی کند که جوهر فردباشد.
7- تقسیم معتزله: جوهر یعنی متحیز اگر در یک جهت قابل تقسیم است خط است و در دو جهت سطح و در سه جهت جسم.
اقسام جوهر
نظر مشائیان
بحث دربار? اقسام جوهر است. اتباع مشائیان از فلاسفه اسلامی جوهر را به پنج نوع تقسیم کرده اند:
1- جوهر عقلی 2- جوهر نفسانی 3- جوهر جسمانی 4- جوهر مادی 5- صورت .
جوهر عقلانی، جوهری است که مجرد تام است یعنی نه ذاتاً احتیاج به ماده دارد نه درمقابل فعل.
جوهر نفسانی، جوهری است که ذاتاً مجرد است ولی در مقام فعل، احتیاج به ماده دارد .
جوهر جسمانی، جوهری است که می توان در آن ابعاد سه گانه فرض کرد یعنی دارای سه بعد باشد .
جوهر مادی و صورت
گفته اند که جوهر جسمانی مرکب است از دو جوهر دیگر که یکی حامل قو? جوهر جسمانی است و اسمش «هیولی» است و دیگری ملاک فعلیت جوهر جسمانی است که «صورت» است. ازترکیب ماده و صورت جوهر سومی به وجود می آید به نام جوهر جسمانی.
برای صورت، تقسیمات ثانویه ای نیز شده است: اولین صورتی که بر هیولی وارد می شود «صورت جسمیه» است و سپس به ترتیب صورت های عنصری، معدنی، نباتی، حیوانی و بالاخره انسانی.
اصطلاح دیگری برای ماده نیز وضع شده و آن «ماد? ثانیه» است یعنی هیولی با یک یا چند صورت می تواند ماده برای صورت جدیدی واقع شود. مثلاً گفته می شد که آب ماده است برای هوا چون تبدیل به بخار می شود (زیرا فکر می کرده اند که بخار هوا است) و منظور از ماد? ثانیه، اغیر ازماد? اولی است، مثل معقول ثانی که یعنی غیر اولی، حال در مرحل? دوم یا سوم و ... باشد فرقی نمی کند.
نظر اشراقیان
درمقابل نظر مشائیان نظر اشراقیان و بعضی نظریات فلاسفه غرب است . اشراقیین از دو جهت با مشائین اختلاف دارند:
1- اشراقیان نوعی دیگر جوهر را اثبات می کنندکه در تقسیمات پنجگانه مشائین نیست و آن جوهر مثالی یا برزخی است. آنها می گویند ما از راه مکاشفات یافته ایم که نوعی جوهر وجود دارد که مرتبه اش بین مرتبه عقل و ماده است که بعضی صفات جوهر عقل را دارد (از ماده،ذاتاً و فعلا تجرد دارد) و بعضی صفات جوهر جسمانی را دارد (اعراض اجسام مثل: رنگ، شکل، حجم در آن ها دیده می شود ) . فرقش با جوهر جسمانی این است که جوهر جسمانی شاغل حیز است و فضا را پر می کند و مزاحم وجود جوهر دیگری است که در همان مکان باشد، بخلاف جوهر مثالی.
این گروه بعضی مطالب را که در شرع وارد شده است بر همین عالم مثال تطبیق کرده اند. مثل: حیات برزخی، سؤال نکیر و منکر و امثال این ها که ظاهراً مربوط به این بدن نیست. در روایات هست که شب اول قبر از میت سؤال می شود، حتی به این تعبیر که میت در قبر می نشیند. اشراقیین این ها را با بدن مثالی و برزخی توجیه کرده و گفته اند منظور، صورت مثالی میت است نه مادی.
اختلاف دیگر در اثبات هیولی است. مشائیان گفته اند هیولی جوهری است که هیچ نحو فعلیت ندارد و حتی گاهی گفته اند «فعلیتش آن است که برایش فعلیتی نیست» و فعلیتش می بخشد و الا ماده، فی حد ذاتها، قوه محض است . اشراقیان گفته اند ما چنین چیزی را قبول نداریم. موجودی که هیچ نحو فعلیت ندارد مساوی با عدم است، بنابراین جوهر خاصی به نام هیولی را نمی توانیم اثبات کنیم.
شیخ اشراق به خصوص هیولی را انکار می کرد. خواجه نصیر الدین طوسی هم در بعضی کتبش آنرا انکار کرده است. ولی صدر المتألهین و اتباعش هم تقسیمات پنجگانه مشائیان را پذیرفته اند و هم عالم مثال را .
نظر فلاسفه غرب بعضی قائل شده اند که جوهر جسمانی وجود ندارد. مثلا بار کلی معتقد بود که ما نمی توانیم جوهری را به نام جوهر جسمانی در خارج اثبات کنیم و این صوری که از عالم خارج درک می کنیم و گمان می کنیم ما بازائی در خارج دارند، صوری است که خدا درنفس ما ایجاد می کند که جوهر نفسانی هم وجود ندارد و آن چه را ما «جوهر نفسانی» می نامیم مجموعه ای از اعراض است ، همچنان که آنچه را در خارج، جوهر جسمانی می نامیم مجموع? اعراض است. مثلاً اعراضی را به میوه سیب نسبت می دهیم مانندداشتن حجم خاصی، شکل خاصی،رنگ خاصی، بوی خاصی و مزه خاصی، و بعد می گوئیم اینها اعراضی است که عارض جوهر سیب می شود . هیوم می گوید آنچه قابل اثبات است همین اعراض است که مجموع? آنها را سیب می گوئیم ولی راهی برای اثبات چیزی نامرئی و نامحسوس که معروض این اعراض باشد نیست. به عبارت دیگر، چون جوهر قابل تجربه نیست قابل اثبات هم نیست. نفس هم همین طور است . آنچه را که ما «من» می نامیم مجموع? حالات، عواطف و احساسات و... است و اگر همه اینها را برداریم چیزی به نام نفس باقی نمی ماند . البته نظر هیوم برخلاف بار کلی انکار قطعی نیست بلکه وی تشکیک می کند و می گوید راهی برای اثبات نداریم جوهر نفسانی
در این میان ما باید از چه راهی برویم که کم خطر تر و متنقن تر باشد؟ در میان این پنج قسمی که مشائیان قائلند یک قسمش با علم حضوری درک می شود که آن خود نفس است. بنابراین قطعی ترین جوهری را که می توانیم اثبات کنیم جوهر نفسانی است که با علم حضوری درک می شود. البته این تفسیری که برای معلوم حضوری می کنیم، یعنی آنچه که به نام «من» می نامیم شاید احتیاج به توضیح و تذکر داشته باشد. هم? مردم علم به نفسدارند ولی خیلی ها معتقدند که روح وجود ندارد و یا حتی بعضی مدعی اند که روح را مشاهده کرده اند که دارای صفات جسمانی بوده است . پس اثبات اسن که آن چه می یابیم جوهر است و مجرد، احتیاج به توضیح دارد و این امر مربوط می شود به تفسیر ذهنی ایکه برای علم حضوری می کنیم ما در مقام ارزیابی علم حضوری گفتیم که آن خطا ناپذیر است ولی همیشه همراهش علوم حصولی ای هستند که احیاناً ممکن است خطا باشند . علوم حصولی مفسر های ذهنی علوم حضوریند که گاهی در آنها اشتباه واقع می شود وبعضی فکر می کنند این خطا ها در علوم حضوری است.
به دنبال علم به جوهر نفسانی، از نظر مرتب? یقین، علم به جوهر جسمانی است که بدن خود ما از سنخ همان جوهر است. این که می گوئیم از نظر مرتبه مؤخر است نه بدین معنی است که ما ابتدائاً روح را با علم آگاهانه می یابیم سپس جسم را بلکه ممکن است علم آگاهانه به اجسام زماناً مقدم باشد بر علم به وجود جوهر مجرد، چون در ابتدا علم حضوری به نفس ضعیف است و لذا قابل تفسیر های غلط می باشد و نفس باید مراتب کمال را بپیمایدتا علو حضوری روشن به نفس پیدا کند و حقیقت روح را به طور آگاهانه مشاهده کند. ولی علم به عالم جسمانی هعلمی آگاهانه است، ولی حضوری نیست. ما فقط به نفس و قوا و افعال و انفعالات آن علم حضوری داریم، مگر کسانی که مراتب بالایی از کمال انسانی را پیموده باشندکه ممکن است علم حضوری به ماوراء نفس خود نیزپیدا کنند . پس علم آگاهانه به اجسام زماناً مقدم است بر علم آگاهانه به نفس، ولی از نظر سنخ علم، علم به نفس قابل خطا نیست ولی علم به اجسام ذاتاً قابل خطاست و احتیاج به برهان دارد.
جوهر جسمانی در برابر بارکلی، که وجود جوهر نفسانی را انکار می کند، از چه راهی می توانیم اثبات کنیم که جوهر جسمانی در خارج هست؟
قبلاً گفتیم که بسیاری از ادراکات ما به طور ارتکازی حاصل می شود و هر انسان سلیم الفطره ای که ذهنش مشوب به شبهات نشده باشد خود به خود به آن ها معتقد می شود. از جمل? این ادراکات، علم به عالم جسمانی است که اگر کسی ذهنی مشوب به شبهات ایدآلیستی نباشد در وجود عالم جسمانی شک و شبهه نمی کند. ولی گفتیم که اگر بخواهیم ارزش صد در صد برای همین ادراک ارتکازی اثبات کنیم گاهی احتیاج به برهان پیدا می شود، و این جا یکی از همان موارد است که به برهان نیازدارد و اگر بخواهیم به صورت فنی این برهان را بیان کنیم، چنین است:
بدون شک حالات نفسانی که برای ما پیدا می شود، بر طبق قانون کلی علت و معلول، بدون علت نیست. بار کلی می توانیم بگوئیم که اگر خدا علت بی واسطه و به اصطلاح علت تام? آنها باشد، چون نسبت خداوند به جمیع زمانها و مکان ها مساوی است باید این صور همیشه درنفس ما وجود داشته باشد. پس، از این که گاهی این صور هستند و گاهی نیستند معلوم می شود که غیر خدا شرط دیگری هم برای تحقق آنها وجود دارد: پس باید در خارج از ما موجوداتی باشند که در اثر برخورد و مواجه شدن با آنها شرائطی پیش آید که موجب بروز این حالات و صور خاص در ما شود .
ممکن است سؤال شود که از کجا آنچه در خارج از نفس ما وجود دارد عرض نباشد؟
جواب این که معنای عرض این است که حالتی است برای شیء دیگری و وجودش للغیر است. حال اگر منظور از این که اعراضی بدون جوهر هستنند این است که به وصف عرضیت موجوداند فرضی متناقض است چون معنای عرض این است که باید حالت برای شیء دیگری باشد و اگر منظور این است که این ها موجودند بدون موضوع باید جواهر متعددی اثبات شوند: جوهری به نام رنگ، جوهری به نام شکل و ... ، چون فرض این است که وجود اینها للغیر نیست. پس درجائی که ما به وجود یک جوهر قائلیم آنها وجود چندین جوهر را اثبات می کنند! بنابراین ناگزیریم وجود جوهر جسمانی را بپذیریم. بحثی که می ماند در مصادیق آن است که ایا آنچه ما حس می کنیم جوهر است یا عرض، که این خود بحث دیگری است.
جوهر عقلانی یعنی جوهری که مجرد تام است و حتی در فعلش هم احتیاج به ماده ندارد.برای اثبات چنین جوهری میتوان از طریق عقل و برهان و مکاشفات که طریق? اشراقیین بر آن مبتننی است و همچنین روش عرفاست، و هم احیاناً از ادله تعبدی استفاده کرد. البته راه اثبات بحث فلسفی، نقل و تعبد نیست. روش فلسفی روش عقلی است، لذا ما نیز تکیه بر برهان و عقل می کنیم وآن مبتنی است بر تشکیک در وجود: وقتی پذیرفتیم که حقیقت وجود دارای مراتب است و مرتب? ناقص، شعاعی از مرتب? عالیتر است که نسبت به او عین الربط است و استقلالی از خود ندارد، تا برسد به موجودی که هیچ نحو احتیاج به هیچ چیز ندارد، پس باید سلسله ای از موجودات را در نظر بگیریمن که در یک طرفش نازل ترین مراتب وجود قرار دارد و آن مرتبه ای است که معلول محض است و یک طرف آن وجود مقدس حق تعالی است که هیچ احتیاجی ندارد و فوق ما لا یتناهی بما لا یتناهی است. در بین این دوموجود جای مراتبی که از وجود است که به ترتیب هر یک از دیگری کامل تر است تا برسد به آخرین مراتب وجود امکانی. پس بین جوهر جسمانی و ذات واجب تعالی ممکن است مراتبی ازوجود باشد از جمله موجودی که مجرد تام است. پس براساس تشکیک در وجود و محال بودن طفره در مراتب وجود می توان مجرد تامی را اثبات کرد.
هنگامی که اب از رودخانه ای به زمین ها و حوضچه های اطراف سرازیر می شود، تا اولین حوضچ? کنار رودخانه پر نشود آب به دومی نمی رسد. ممکن نیست رودخانه جهش کند و آب به حوضچ? اول نرسد و به دوم بریزد. وجود هم چنین است: وقتی وجود از خدای متعال جریان می یابد اول مراتب عالیتر را پر می کند، یعنی آنها تحقق می یابد، تا به مراتب نازل تر برسد. این همان مفاد قاعده امکان اشرف است که وقتی وجود نازلتری تحقق یابد و عقل وجود کاملتری را ممکن داند باید قبل ازاین مرتب? غیر اشرف، موجود اشرف تحقق یابد. مخصوصاً با توجه به مؤیدات نقلی که دلالت دارندبر این که خداوند قبل از خلق عالم جسمانی نوری را آفرید. و در بعضی روایات به ائمه علیهم السلام یا به وجود مقدس پیامبر(ص) انتساب داده شده است. در بعضی روایات دیگر می فرماید: «اول ما خلق الله العقل» یا «اول ماخلق الله نور نبیک».
جوهر مثالی
شاید بتوان به همین ترتیبی که وجودعالم عقل را اثبات کردیم وجود عالم مثال را نیز اثبات کنیم. یعنی بعد از این که گفتیم عالیترین وجودامکانی وجود مجرد تام است، یعنی مرتبه وجودی است که مجرد باشد اما صفات جسمیات را هم فی الجمله دارا باشد، مثل صورتی که در خواب می بینیم یا صورتی که در آئینه می بینیم. فقط باید توجه داشتن که وقتی می گوئیم عالم مثال سه بعد مادی را ندارد و فضا پرکن نیست به این معنی نیست که چیزی ضعیف و کم رنگ و شبح مانندی باشد بلکه ممکن است از نظر مرتب? وجود، خیلی کاملتر از عالم ماده باشد .
مؤیداتی هم از راه مکاشفات دارد که قابل حد و حصر نیست و کمتر کسی است که در راه سیر و سلوک قدمی برداشته و چیزی از این مشاهدات برایش حاصل نشده باشد. مؤیداتی نیز از روایات هست مثل آن چه دربار? شب اول قبر و سؤال نکیر و منکر و عالم برزخ وارد شده است.
اثبات هیولی
بحث اساسی ما با مشائیان در اثبات هیولی است که آیا چنین چیزی را می شود اثبات کرد یا نه؟ برای ورود به این بحث باید براهینی را که آنها اقامه کرده اند بررسی کنیم و چون آن بیانات متوقف است بر بحث در اعراض و قوه و فعل پس باید ابتدا اینها را شناخت و سپس به بررسی براهین آنها پرداخت از جمله مسائلی که باید قبلاً بررسی کرد این است که آیا عرضی به نام امکان استعدادی وجود دارد؟
فعلا به نحو تعلیق می گوئیم که اگر برهانی برای وجود هیولی اقامه شد این نوع جوهر نیز اثبات می شود و چون خود هیولی قو?محض است باید جوهری به نام صورت هم وجود داشته باشد. ولی به فرض این که این برهان هم تمام باشد مشکلات دیگری وجود دارد:
به فرض این که اثبات شد جوهری قو? محض است و جوهر دیگری به آن ضمیمه شده که آن را فعلیت می بخشد، این سؤال باقی می ماند که به محض ضمیمه شدن دو جوهر با هم یا به قول بعضی اتحاد و جوهر، چگونه می شود که جوهر سومی بوجود می آید که قسم ثالثی به حساب آید؟ حداکثر این است که موجودی مرکب از دو جزء باشد که هر کدام ماهیت مستقلی دارند و اگر انضمام و حتی اتحاد دو موجودند،موجب پیدایش ماهیت جدیدی می شد باید از اتحاد جوهر و عرض هم ماهیت جدیدی به وجود بیاید!
خواص جوهر
ارسطو خواص جوهر را نسبت به تفصیل آورده است و دیگران هم از او پیروی کرده اند که من در این جا به طور خلاصه به آن ها اشاره می کنم .
1- یکی از خواص جوهر آن است که هیچ یک از اقسام جوهر را ضدی جوهر یا غیر جوهر نیست و تضادی میان جوهری و جوهری یا جوهری و عرضی وجود ندارد.
2- در جوهر شدت و ضعف و کثرت و قلت نیست یعنی جوهر در این که جوهر است از جوهر دیگر اشد یا اضعف و اکثر نمی شود و شدت و ضعف و کمال و نقص در جوهر نسبت به جوهر دیگر وجود ندارد.
3- جوهر است که می توان با اشار? حسی یا عقلی که لازم? آن تشخیص مشار الیه است به آن اشاره کرد و تشخص و تمیّز اعراض به واسط? ماد? موضوع آن ها است .
4- واحد عددی جوهر امضداد غیر اضافی را می پذیرد چون جوهریمی تواند خود از حالی به حالی شود و ضدی را بگذارد و ضدی را بگیرد.
5- جوهر موجود لنفسه است نه موجود بالغیره و وجود محمولی جوهر وجود رابطی نیست.
6- حمل جوهر ها و فصول جواهر حمل متواطی است نه مشکک.
نتیجه
جوهر و هیچ یک از اجناس عالیه را نمی توان به جنس و فصل تعریف کرد و رسومی که دراین تحقیق برای آن آورده ام همه از خواص و لوازم آنها گرفته شده است. برای اقسام جوهر هر یک نظر متفاوتی داده است که به نظر من، تمام این نظریات با تفاوت هایی که با هم دارند باز هم میتوان بین آن ها وجه تشابهی پیدا کرد و آن ها را به هم ربط داد. در کل جوهر را به 5 قسم تقسیم کرده اند که عبارتند از: صورت جوهری، هیولی و ماده جواهر، جسم مرکب از ماده و صورت، نفس مجرده می باشند.
منابع:
1- آیتی، محمد ابراهیم؛ مقولات و آراء مربوط به آن، انتشارات دانشگاه تهران، اردیبهشت 1371.
2- طباطبایی، سید محمد حسین؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 4، انتشارات صدرا، چاپ پنجم، پائیز 1374.
3- کرجی، علی؛ اصطلاحات فلسفی و تفاوت آنها با یکدیگر، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1381.
4- مصباح یزدی، محمد تقی؛ دروس فلسفه ، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1363.
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |